درد و دل...!
چندین سال است (از حدود سال 83) برای ساماندهی به وضعیت تقویم قمری و استهلال تلاش کرده ام. در طول این سال ها پیشنهادها و طرح های مختلفی را به دست اندر کاران و مسئولین مختلف ارائه نمودم.
آخرین مورد از این پیشنهادها طرح تاسیس مرکز بین المللی وقت در اسلام است که در تمام جلسات مورد استقبال روسای حاضر جلسه قرار گرفته و چندین مرتبه در طول و بعد از آن جلسه احسنت گفتند و ...
یکی دو طرح دیگر نیز هست که فعلا بنا به ملاحظات فعلا اسمی نمی برم ...
حس این شعر مرحوم قیصر امین پور را دارم:
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود